ادبی

ساخت وبلاگ

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور

کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای

لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم

دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو

سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی

بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت

میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه

 برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم

رو پاک نکنم و توش بنویسم …

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فاطمه salimif بازدید : 152 تاريخ : پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392 ساعت: 12 AM

*به بعضیا باید گفت : شما سیرابی گاوم نیستی چه برسه به جیگر ما !!! *شماره بعضیارو باید تو گوشیت نگه داری ، نه واسه اینکه بهشون زنگ بزنی ، واسه اینکه اگه اونا زنگ زدن جواب ندی :))) *کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن میفهمیدیم که هراشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره *مهم نيس پشتَم بد گفتي !! مهم اينه که آب دريا با دهن سگ کثيف نميشه ... *عزیزم ما نخودچی ته آجیل نیستیما !! که هروقت هیچ چیز دیگه ای نیست میای سراغ ما !!! والا ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فاطمه salimif بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392 ساعت: 4 PM

رد پا....من یا خدا!

یک شب مردی خواب عجیبی دید.او خواب دید دارد در کنار ساحل همراه با خدا قدم میزند. روی اسمان صحنه هایی از زندگی او صف کشیده بودند. در همه ان صحنه ها دو ردیف رد پا روی شن ها دیده می شد که یکی از انها به او تعلق داشت و دیگری متعلق به خدا بود. هنگامی که اخرین صحنه جلوی چشمانش امد،دید که ...

بیشتر از یک جفت رد پا دیده نمیشود. او متوجه شد که اتفاقا در این صحنه،سخت ترین دوره زندگی او را از سر گذرانده است.این موضوع، او را ناراحت کرد و به خدا گفت:خدایا تو به من گفتی که در تمام طول این راه را با من خواهی بود،ولی حالا متوجه شدم که در سخت ترین دوره زندگیم فقط یک جفت رد پا دیده می شود. سر در نمی اورم که چطور در لحظه ای که به تو احتیاج داشتم تنهایم گذاشتی.خداوند جواب داد، من تو را دوست دارم و هرگز ترکت نخواهم کرد.دوره امتحان و رنج،یعنی همان دوره ای که فقط یک جفت رد پا را میبینی زمانی است که من تو را در آغوش گرفته بودم

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فاطمه salimif بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392 ساعت: 3 PM

بازدید : 
تاریخ :
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد


جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.

احمد شاملو
ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فاطمه salimif بازدید : 163 تاريخ : پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392 ساعت: 1 PM

تحملم يه حدي داره اگه يه بار همه 20واحد رو توي يه ترم افتادين ! بي خيالش اگه شما رو با نمره 11.99مشروط كردن !خوب شده ديگه اگه استاد مي خواد به جاي آقا بهتون بگه خانوم !بگه اگه يه دفعه هارد 60گيگابايت شما هاپولي هاپو شده!پيش مياد ديگه اگه پرسپوليس قراره از پيكان ببازه !ببازه اگه سر مراسم خواستگاري،همونجا،عروس خانوم گفت نه! ايشاالله خوشبخت بشه اگه آمريكا يه موشك اتمي تنظيم كرده درست روي خونه شما !مسئله اي نيست اگه صبح اول مهر بجاي ساعت 6،ساعت 7 رفتين سر كار !دقيقا" رفتين سر كار اگه كفشي رو كه امروز واكس زدين رو همه لگد مي كنن !تعجبي نداره اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسي دعوت شدين !مباركه،عروسي رو كه نمي شه نرفت اگه گار شما به جايي رسيده كه خودتون به خودتون ايميل مي زنين !اينجوري هم يه صفايي داره اگه توي انتخاب واحد به شما 13واحد بيشتر نرسيده !حتما حكمتي توي اون بوده اگه بعد از 3ساعت چت كردن يادتون اومد كه با اينترنت ساعت 500تومن ووصل شده بودين !مهم نيست اگه شمعهاي كيك تولد شما رو بقيه فوت كردن !لبخند بزنين اگه ماشينتون جلوي يه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچر گيري بلد نبودين !خودتون رو نبازين اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدين يكي پشت سرتون وايساده !عيبي نداره بابا اگه بغل دستي شما سر كلاس كه اتفاقا" كنار شما رديف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توي دماغش فرو كرد،شش دور بپيچوند، بعد با يه حالت دوراني بيرون آورد،خوب بهش نگاه كرد و بعد خيلي آروم زير ميز كلاس دستش رو پاك كرد !نه !اين يكي رو شرمنده . آدميزاد هم يه تحملي داره ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فاطمه salimif بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392 ساعت: 2 PM